صبح ها ساعت 9 بیدار میشم ....................
تا ساعت 11 همه کارای خونه رو انجام میدم . حتی شام رو هم آماده میکنم .
حدود ساعت 11 از اتاق صدا میاد .............. یه 10 دقیقه ای محل نمیذارم....... بعد صدا بلندتر میشه .... صدای غرغر .... یعنی مامانی من بیدار شدم ...... بیا منو ببر .
میام تو اتاق و لامپو روشن میکنم
.
.
. صدای غر غر قطع میشه و تو با چشمای گرد شده زل میزنی به من
.
.
.
.
من بهت میگم : سلام مامانی .... صب صبت بخیر .... خوب لالا کردی؟....
و تو برام میخندی ......
.
.
.
.
بعد خودتو کش و قوس میدی انگار که شب تا صبح کار کردی.
.
.
.
.
و تا نیم ساعت با هم حرف میزنیم و میخندیم و کیف میکنیم تا تو خسته بشی و نق بزنی .
.
.
.
.
و اینها قشنگ ترین صبح های زندگی مامانی هستند عسل خانوم.
عزززززززززززززززززیزم
هانای خوردنی
خدای من .... قیافشو نیگااااا
پاچه ی شلوارشو .... آخه چرا نمی یاریش من بچلونمش ....
چه عکسای قشنگی. چه صبای خوبی باهم داشتین. خوش به حالتون