هانای عزیز من .......
همیشه دلم میخواست یه دختر داشته باشم ......
یه دختر با موهای حالت دار ..... با صورت سفید و تپل ......
که بشینه گوشه خونه و عروسک بازی کنه .... و من تماشا کنم ...
امروز خواستی عروسکت رو از بالای کمد بهت بدم .......................
انقدر تماشای این صحنه ها برام لذت بخش بود که باور کردنش سخته ......
مرسی که هستی ........ دوست دارم .
این نامه ای بود که بهمن 93 نوشته بودم .... وقتی که داشتم عروسک بازیتو نگاه میکردم .
ماشاالله به این دختر خوشکل
خدا رو شکر که به آرزوت رسیدی
ماشالا چه بزرگ شده هانا جان
چه خوب هرچی که دوس داشتی همه تو هانا جمع شده
خدا حفظش کنه
خوش به حالت بچه داری زندگیت روال طبیعی داشت من بدبخت بختم بستن تو حسرت شوهر بچه موندم پیر شدم خدا لعنت کنه باعث بانی شو ازتون نمیگذرم
