سلام عسل خانوم ......
صبح ها ساعت 7:30 وقتی بغلت میکنم از خواب بیدار میشی .
مبپرسی میریم مررررسه؟
میگم آره. بریم ؟
_ بریم ..... بریم ..... بریم ....
از سوپری آقای تبریزی یه شیر برات میخریم و میذارم تو کیف کوچولوت . تو ماشین میگی : تاب تاب عباسی .... سلسله ..... اله منک ..... به به ..... امیر ....
و با ذوق میخندی .
اینا لیست کاراییه که تو مهد کودک انجام میدی و امیر دوست مهد کودکیته .
.
.
میریم دم مهد . بابابا خداحافظی میکنی و با هم میریم داخل .
به هیچکس سلام نمیدی و به محض ورود میپری بالای سرسره و سر بار سوم من میزنم بیرون .
.
.
.
ساعت 12 میام دنبالت . از در که میام تو حیاط منو تو دوربین میبینن و بلند میگن هانا ...... مامانت اومد.
میام داخل .
نشستی پشت میز ناهار خوری و خاله پرستو داره بهت غذا میده . منو میبینی و با خنده میپری بغلم .
قبل رفتن یه دور دیگه سرسره سوار میشی و کیفتو برمیداری و با هاشون بای بای میکنی .
توراه کلی باهم حرف میزنیم . شعر علی بابا چی داره رو میخونیم و .....
سرکوچه خسته میشی و میای بغل .
میرسیم خونه و میدویی تو رختخوابت ....... کنارت دراز میکشم و تو سر جمله دوم خوابت برده از خستگی .
.
.
.
ممنون که مهد کودکتو دوست داری .
ممنون که اونجا دختر خوبی هستی .
ممنون که انقدر عاقل شدی .
ممنون که هستی .
این روزها آرامش بیشتری دارم .
خداروشکر که آرامشتون بیشتر شده دخترمون دیگه خانم شده دیگه عزیزمممممممم محکم ماچش کنین این عسل خانممممم ماروووو
الهی یعنی هانا انقد بزرگ شده!!!
ماشالا
تولد هانا خانم مبارک باشه
