روزهای عجیبیه .....................
تا چند وقت پیش اصلا متوجه نمیشدم صبح تا شبم چجوری میگذره
انقدر سرم شلوغ بود که نگو
از صبح میرفتم اداره تا ظهر ، عصر هم حتما کلاس ورزش یا تمرین ویولن یا خرید و گردش و ......
اما یه مدته که مجبور شدم همه اینا رو کنار بذارم و انصافا تصمیم سخت و ناراحت کننده ای بود.
هنوز به این وضع عادت نکردم .........
بین خودمون بمونه ولی هیچ وقت بلد نبودم که چجوری روزم رو توی خونه بگذرونم.
و الان این بلد نبودن شدیدا مشکل ساز شده . انقدر که دیروز به چند تا از دوستام که شاغل نیستن زنگ زدم و ازشون پرسیدم که از صبح تا شب تو خونه چیکار میکنن که حو صلشون سر نمیره .
کلی هم کتاب و فیلم و اینا جمع کردم که موقع بیکاری بخونم.
خلاصه اینکه هرچه زودتر باید به این وضع عادت کنم .
شاید بعدنا برای توهم خیلی مواقع پیش بیاد که مجبور باشی با شرایطی کنار بیای که دوستش نداری ، ولی خوب اگه چاره ای نباشه باید اون شرایط رو برای خودمون راحتتر کنیم ، چون تو زندگی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست .
شاید برات عجیب باشه ولی به نظر من زندگی یه جورایی دوست داره که حال آدمو بگیره .
من که هروقت برای یه چیزی خیلی ذوق داشتم و خیلی منتظر بودم یه جوری خراب شده .
تازگیا یاد گرفتم که زیاد برای چیزی برنامه ریزی نکنم و تو ذهنم نقشه نکشم تا اگه اون جور که فکر میکردم نشد ناراحت نشم.
.
.
همه اینا رو گفتم که یه رازی رو بهت بگم ، یه رازی که خودم بعد از کلی سال فهمیدم :
اینو بدون که آدمایی که همیشه شادن و میخندن و به ظاهر خوشبخت و راضی ان ، زندگیشون هیچ فرقی با آدمایی که دمق و ناراحت و گرفته اند نداره .
فقط گروه اول از زندگی هیچ توقعی ندارن و اینو میدونن که ناراحت و ناراضی بودن هیچ زحمتی نداره ، این شاد بودنه که هنره.
سعی کن اینو فراموش نکنی که همین که خدا اجازه داده زندگی کنیم خودش بزرگترین لطفه دیگه هیچ توقع و طلبی نباید داشت.
نمونه یه آدم بی توقع باباته عزیزم .
29 /10 /91
بهت تبریک میگم میگم هلیای عزیز ... این زمانیه که دختر دوست داشتنی ات بدنیا اومده و خدا رو شکر هر سه در اوج شادی و سلامتی هستید ... واقعا از خوندن این گفتگوهای ساده و دلی لذت بردم شیرین و واقعی کاملا میشه با حس ات همزاد پنداری کرد و این عالیه